raoof&shakoori | ||
طنزپرداز عزب شوخی مکن ! باعجم یاباعرب شوخی مکن !
بود سوراخی اگر توی حلب ! بی خیالش با حلب شوخی مکن !
بته ی بی ریشه ،بی اصل و نسب گفته :با اصل و نسب شوخی مکن !
از برای ازدیاد جمعیت احتیاطا نیمه شب شوخی مکن !
مطمئن باش آبرویت می رود با جناب« زن جلب» شوخی مکن !
گفت استادی به یک شاگرد خود: «ای پسربازاز عقب شوخی مکن» !!!
گر تو خندیدی به ریش «مش حسن » باسبیل «مش رجب » شوخی مکن !
جای شوخی هست در زیر لحاف ! هرکجا دوراز ادب شوخی مکن !
هر که بی منطق به حالت کرده جیش ! باجنابش بی سبب شوخی مکن !
شوخی ات ای دوست جدی می شود! بالب و اطراف لب شوخی مکن !
«بی شعور » و «کره خر »در شهرتان هرکه دارد این لقب شوخی مکن !!
مرگ چون شیری است وحشتناک و زشت با دم شیر ای عجب شوخی مکن !
باهمه هرچند ای طنازشوخ ! هست شوخی مستحب ،شوخی مکن !!!
[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:2 عصر ] [ raoof nasiry ]
[ نظرات () ]
گفت موشی به زنش زیر
لانه ی موش گران
گرچه گفتندکه :ارزان
نرخ پاپوش گران
زندگانی ّ خرابم
باربر دوش گران
دوش دیدم که ملایک
«حافظا»! دوش گران
رفت باید به دهات
خانه در« یوش» گران
گفت شخص عزبی ،نیمه
:«بو س و آغوش گران
نان بی کیفیت قزوین
آنهمه جوش گران
آدمیت همه جا می
شد فراموش ،گران
[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:2 عصر ] [ raoof nasiry ]
[ نظرات () ]
دورکاری : ماییم که بی حضور کاری کردیم ! داریم بسی غرور کاری کردیم !
کردیم قبول هرکسی را باپول ! بی درس و کلاس ،«دورکاری »کردیم ! دودلی : ماندم که پنیر ونان بگیرم یانه ؟ با خوردن آن توان بگیرم یانه ؟
هشتم گرو نه است و پایم درگل! من نسیه از این دکان بگیرم یا نه ؟! روغن سوزی : در حجره ی خود به مشتری ها روزی می گفت به آه و ناله پالان دوزی :
«مردم همه از پیر و جوان مثل من اند ! دارند شبانه روز روغن سوزی »!! تولیدات : ای دایی و عمّه ،خاله ،تولید مکن ! ای آدم شصت ساله تولید مکن !
جایی که خودت بدون مصرف هستی ! زحمت نکش و زباله تولید مکن !! دنیای ما : دنیا چه کریه و غیر معمول شد ه! زندان و برای همه سلول شد ه !
گویندهمه :«پول پرستی نکنید » معیار تمام چیزها پول شد ه !! بیزاری (باهمکاری خیام): از غصه و غم سیر شدن نتوانم ! تامین هزینه ی دهن نتوانم !
بیزارم از آن لحظه که کاسب گوید : یک« جام » دگر بگیر و من نتوانم !! خوش باشی :
گرعامل اختلاس بودی ،خوش باش ! یافکر مقام و پول و سودی ،خوش باش !
اموال حرام ما حلالت باشد !! بابنز گران و شیشه دودی ،خوش باش !! چهره ماتم زد ه : در چهر ه ی تو بساط ماتم برپاست ! در چشم تو آشیانه ی غم برپاست !
روی لب تو خنده نمی آید هیچ ! انگار که در دلت محرم برپاست !! لب رود : گویند کسان :«بهشت با دود خوش است ! ساقی و شراب و حور موعود خوش است »!
کی دیده بهشت و لب حوری و شراب؟ اینجا زن زیبا و لب رود خوش است !! محدودیت: گویند :بهشت سبز و خرم باشد آنجاهمه چیزها فراهم باشد!
محدود کنند اگر که ماراآنجا شک نیست بهشت هم جهنم باشد !!
[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:2 عصر ] [ raoof nasiry ]
[ نظرات () ]
صیغه نامه : ای« حاجی حسن»زنی که دردانه ی توست ! گویند که بیوه است و
ای مرد اگر خانه تو
انباری صیغه نامه در خانه ی
ای یارانه خوران : یارانه خوران !جام
این زندگی قسطی و
خوردیداگر که از گرانی سیلی غم نیست که آن سیلی محکم هیچ است !! طبق غم : شد سهم من از غم طبقی
ته می کشد از من رمقی مانده اگر !
خواهم که کنم دوباره
ساقی بده جام عرقی مانده اگر !! بدهکار فراری : این مرده چو من در پی
یارانه پرست غصه
این جمعیتی که در سر
گویند : بدهکار و فراری بود ه است ! پیاده ها : هر گوشه ی شهر جاده
افراد عوام و سا ده
یک عد ه ی اند ک اند
باقی همه را پیاده می بینم و بس !! رشوه خواران : این مردم ما گرچه عقب
یک عمر برای رشوه
گفتم که :«کی اند
فرمود :«تمام رشوه خواران نواند »!! تولیدی : ماییم که بسیار زرنگی
یک جامعه ی قشنگ و
شادیم که با کیفیت
کارخانه ی تولید
[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:2 عصر ] [ raoof nasiry ]
[ نظرات () ]
خیاط بلا از آستین می
معمار نوشته بر جبین« می دزد د» !
«حاجی» که نماد صیغه
از صیغه ی خود پول و
آن رند نزول خوار از
با اخذ «هزار آفرین»
«صادق » که «دروغگو»
اسم و لقبش «حاج امین » می دزد د !
دیروز به بنگاه
دیدیم که آن «دیو
شخصی که همیشه د ست
گویند که:«حال رفته چین می دزد د !»
شاگردعزیز میل دزدی
چون دید ه که استاد
آن گربه ی عابدی که
چون موش نشسته در
گر جنگ شود«داش رجب
از دشمن خویش «تانک»
باید بروم دزد شوم
بابای «عزیز»و«نازنین
آن اسب سوار ماهر و
خورده به زمین ،یراق
«دیو»ی که« سلیمان»
انگشتری از دست «نگین » می دزد د !
خواهد که شکار
گرگی دغلی که پوستین
دیدیم که تا بود ه
آن می دزد د از همه
[ پنج شنبه 91/9/16 ] [ 12:2 عصر ] [ raoof nasiry ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |