سفارش تبلیغ
صبا ویژن

raoof&shakoori
 
قالب وبلاگ
نویسندگان
خرید آسان

  بیگرافی یاس

یاسر بختیاری در 30 خرداد 1361 در تهران متولد شد او در سن 16 سالگی ابتدا با گوش دادن به موسیقی رپ کار خود را آغاز کرد و این زمانی بود که پدرش از سفرهای تجاری اش از آلمان برگشت و برای او آخرین سی دی توپاک و سایر موسیقی های هیپ هاپ را آورد . پس از مرگ ناگهانی پدرش ، یاس با پذیرش مسئولیت خانواده و مراقبت از آنها مواجه شد . با بدهی هایی که پدرش برجا گذاشته بود به سختی قادر بود که از عهده خانواده و مخارج زندگی بر آید . یاس در سن 18 سالگی مجبور شد تمام آرزو های دانشگاه خود را کنار بگذارد و دانشگاه را ترک کند و شروع به کار نمود تا از کل خانواده حمایت نماید . این مقارن با زمانی بود که او شروع به نوشتن شعر نمود و سپس شعرها رابه موسیقی تبدیل کرد . این اولین راهی بود که او را با ذهن و فکر پدرش نزدیک میکرد . پس از زلزله بم در ایران ، یاس از جان باختن بسیاری از مردم ایران ( تقریباً 50 هزار نفر ) در این حادثه ، به شدت ناراحت شد و او آهنگ " بم " را برای اولین بار نوشت و این آغاز حرفه خوانندگی او بود . او تشخیص داد که از طریق موسیقی رپ می تواند به مردم نزدیک شود و می تواند به سادگی و ساده تر از تمام فرم های موسیقی که فقط شامل چند دسته خواننده و شعر است تمام منظور خود را بیان کند . و فهمید که از طریق موسیقی ، قادر است به مردم الهام ببخشد و الهام بخش میلیون ها جوان ایرانی باشد ، سپس او تصمیم گرفت تا آهنگ های خود را برای دولت مطرح کند و مجوز ارائه یک آلبوم را بگیرد . او از مقامات اداری سالیان زیادی پاسخ نشنید . او تلاش زیادی کرد و بارها و بارها سبک آهنگ های او را ( رپ ) مورد استهزاء قرار دادند تا جایی که می گفتند شبیه خواندن روزنامه است . تا زمانی که با تلاش های او ، برای 6 آهنگ از 10 آهنگ او ، مجوز توسط دولت جمهوری اسلامی صادر شد ، او گفت که من در آهنگ هایم نفرین نمی کنم و راجع به سکس و تخلفات چیزی نمیگویم ، من می خواهم با افتخار در جلوی خانواده ام آهنگ هایم را اجرا کنم ، آهنگ من معمولاً با گله و شکایات از جامعه آغاز میشود . اما پایان آن همیشه امید است . و اهمیت این کار ، الهام بخشیدن به نسل جدید است تا از بهترین قوه پتانسیل و نهفته ی خود بهره بگیرند . در ضمن ما به این نیاز داریم و به این ترتیب در طول مدت کوتاهی یاس توانست از خواندن در جلوی یک دسته ی کوچک از مردم برای تمام ایران بخواند . موسیقی و آهنگ های او ، هم اکنون به وسیله ی میلیونها نفر دانلود می شود و به آن گوش می دهند و در وبسایت ها و پرشین بلاگ های مختلف می توان آنها را دید . در سال 2006 ، یاس آهنگ " سی دی رو بشکن " را نوشت و این درباره یک هنرپیشه ی زن ایرانی بود که قربانی لو رفتن فیلم شخصی خود شده بود . رسوایی کار این قربانی تا جایی پیش رفت که او کار خود را از دست داد . در آواز های یاس ، افرادی مورد انتقاد قرار گرفتند که در پخش کردن رسوایی مردم دخیل بودند و از آنها خواست تا این کار شرم آور را متوقف کنند . این آهنگ ، باعث شد تا جوانان ایرانی تکانی بخورند و هزاران نفر نوشتند و اعتراف کردند که این کار ( پخش سی دی ) را کنار گذاشتند و سی دی مذکور را شکستند . این آهنگ به وسیله میلیونها نفر فقط در ایران گوش فرا داده شد و دانلود گردید . آهنگ های یاس از آب های بین المللی نیز فراتر رفته و هم اکنون صدای نسل جدید چه در ایران و چه در خارج شده است و البته اغلب به او " توپاک فارسی " لقب داده اند . آهنگ " هویت من " با افتخار میراث فارسی توسط او خوانده شد و یاد آور فیلم جنجال بر انگیز 300 بوده است . این آهنگ به نوعی سوال و جواب ملی بوده که برای نسل های جوانتر به ویژه یهودیان ایرانی که مایلند تا خود را به فرهنگ و تاریخ غنی ایران ربط دهند بوده است . موسیقی او دارای یک فرم استاندارد جدید برای رپ فارسی می باشد و الهام گرفته از بسیاری از رپرهایی است که با پیام های مثبت و پر مفهوم وارد موسیقی می شوند . او با سایر موسیقیدانان همکاری دارد و قصد او معرفی رپ فارسی به جهان است . ضمناً یاس پیام امید و وحدت خود را به همه ی دنیا فرستاده است و به وسیله رسانه های گروهی جهان از او مصاحبه به عمل آمد که شبکه CNN و BBC و نشنال جغرافیا از آن جمله هستند . او همچنین قراردادی را با شرکت نشر موسیقی آمریکا " مدیبیا " به امضا رساند . انتشارات اِور گرین ( همیشه سبز ) ( اورگرین ، خانه ی آخرین کاتالوگ توپاک شاکور است که به وسیله آن مجوزی برای آواز خانی یاس و توپاک برای نشان دادن پل فرهنگی میان آن ها صادر شد ) . پس از عملکرهای موفق او در لندن و دوبی در سال 2008 ، یاس اخیراً موزیک  را نوشت و ضبط کرد و برای شنوندگان ایالات متحده اجرا  کرد . سفر او تا سال 2009 در اروپا و استرلیا ، ادامه داشت .


[ پنج شنبه 91/9/30 ] [ 10:35 صبح ] [ raoof nasiry ] [ نظرات () ]

عمو پورنگ (داریوش فرضیایی)

اوّلین روزی که می‌خواستم به مدرسه بروم، کمی می‌ترسیدم. مادرم می‌گفت: «مدرسه جای خوبی است.» امّا من کمی دل‌شوره داشتم. لباس، کیف و کفش نو پوشیدم و همراه مادرم راه افتادم. به مدرسه که رسیدم، بچّه‌های دیگری هم را دیدم که مثل من کلاس اوّلی بودند.
حیاط شلوغ بود و مادرم را گم کردم. خواستم بروم بیرون و مادرم را پیدا کنم و با او به خانه برگردم که بابای مدرسه در را بست و مادر و پدرها همه رفتند بیرون.
گریه‌ام گرفت. با چشمان خیس از پلّه‌ها رفتم بالا و به کلاس رسیدم. انتظامات کلاس با یک پسر کلاس پنجمی بود. او مرا به خاطر قدّ کوچکم، در ردیف اوّل نشاند. من همین‌طور گریه می‌کردم. پسر بچّه‌ی کنار دستی‌ام پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟»
گفتم: «مامانم را می‌خوام. می‌خوام برم خونه.»
پسر گفت: «آدرس خونتونو بلدی؟»
جواب دادم: «آره، چهار تا کوچه بالاتره.»
هم‌نیمکتی من، دستم را گرفت و از جا بلند شدیم. داشتیم دوتایی می‌رفتیم بیرون که چشمم خورد به دوتا پای گنده. سرم را که بالا آوردم، دیدم یک آقای درشت‌هیکل ما را نگاه می‌کند.
پرسید: «کجا می‌روید؟»
دوستم جواب داد: «گریه می‌کرد، داشتم می‌بردم خونه‌شون.»
مرد زانو زد و به من سلام کرد: «من معلّم شما هستم.»
با آقای معلّم برگشتیم داخل کلاس. با خودم فکر کردم آ‌قای معلّم می‌خواهد مرا به خاطر این کار کتک بزند. بنابراین باز هم گریه کردم. آقا معلّم بغلم کرد و گفت: «ما می‌خواهیم با هم دوست باشیم؛ با بچّه‌ها بازی کنیم و توی مدرسه چیزهای خوب یاد بگیریم.»
بعد از جیبش یک پاک‌کن درآورد و به من داد و گفت: «بگیر... اشکاتو پاک کن!» با تعجّب نگاهش کردم و گفتم: «آقا دستمال کاغذی بدید... با پاک کن که اشک پاک نمی‌کنند!»
همه‌ی بچّه‌ها خندیدند. من تازه فهمیدم که منظور آقا معلّم چه بود. چند تا از بچّه‌ها پاک‌کن‌هایشان را روی صورتشان می‌کشیدند و ادا درمی‌آوردند.
آقا معلّم که خنده‌اش تمام شد، از جیبش یک دستمال نو درآورد و گفت: «این هم یک یادگاری برای تو.»
کم‌کم آرام شدم و یکی دو ساعت نگذشت که با همه دوست شدم. خاطره‌ی آن روز باعث می‌شد که کمی خجالت بکشم؛ ولی آن پاک کن را تا چند سال داشتم. حالا هر وقت یاد آن می‌افتم، خنده‌ام می‌گیرد.

درباره‌ی عموپورنگ
تولّد: 1 مرداد 1352 ـ تهران
«وقتی بچّه بودم، خیلی دوست داشتم با همه فرق داشته باشم. از همان وقت می‌خواستم هنرپیشه بشوم. البتّه خیلی خجالتی بودم.» این حرف را داریوش فرضیایی می‌زند که اکنون 34 سال دارد و دیگر کمتر کسی است که این مجری پر جنب‌و‌جوش را نشناسد. او بعد از برنامه‌ی «پورنگ و تورنگ» که در سال 1378 پخش می‌شد، به «عمو پورنگ» مشهور شد و این اسم رویش ماند. او اهل تهران است و در رشته‌ی گرافیک مدرک کارشناسی (لیسانس) گرفته است. او هنوز ازدواج نکرده است و با مادرش زندگی می‌کند. دو خواهر و دو برادر دارد که همه ازدواج کرده‌اند.

[ جمعه 91/9/17 ] [ 3:27 عصر ] [ raoof nasiry ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 819907

جدول لیگ برتر ایران