سفارش تبلیغ
صبا ویژن

raoof&shakoori
 
قالب وبلاگ
نویسندگان
خرید آسان

ستون های هر فرهنگ و تمدنی را عناصر مختلف مثل آموزش و پرورش و علم و هنر و ادبیات تشکیل می دهند که هر کدام معمارهای خود را دارند والبته در این میان معماران اصلی را می توان آموزگاران و معلمین دانست که بدین جهت وارثان انبیایند.

 

در شهر و دیار ما هم آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت نوین تاریخچه خود را دارد و معمارهایی داشته که البته بی مدعا و خاموش نظاره گر بناهایی اند که زمانی به دست خود ساخته اند و هیچ انتظاری جز استحکام و درستی و زیبایی این بناها ندارند.

قبل از تشکیل اولین دبستان دخترانه خمینی شهر - این مادران آینده که تعلیم و تربیت آنها باید صدر مسائل باشد - به روشهای سنتی مثل رفتن به مکتبخانه و کلاس های قرآن و  اصطلاحا کار ، تعلیم و تربیت می دیدند و البته به دلیل پایین بودن سن ازدواج مجالی برای ادامه نمی یافتند و بعد شوهر و مادر شوهر و خانواده بود که آنها را تربیت می کرد و پرورش می داد. تاریخچه کار را در فرصت دیگر خواهیم نوشت اما شنیدنی های اولین تجربه دبستان دخترانه را در گفت و گو با اولین معلم زن و یکی از اولین دانش آموزان در شهرستان - خانم شریفی و خانم طاهری - که هر دو مادر شهید هم هستند و عزیزان خود یعنی سید محمد طاهری و مرتضی شاهین را در راه مبارزه با جهل و نادانی و استبداد و سلطه تقدیم کرده اند، می خوانیم.

اولین معلم زن خمینی شهر

اسم تان؟

خانم آغا شریفی هستم متولد 1310 .

در چه سالی به استخدام آموزش و پرورش در آمدید؟

فروردین 1328 در سن 18 سالگی. برای ماموریت شغلی پدرم به ملایر رفته بودیم و من همان جا ادامه تحصیل دادم و سیکلم را گرفتم و بعد از قبولی در یک آزمون، گواهینامه مقدماتی گرفتم و به استخدام آموزش و پرورش درآمدم. البته در دوران تدریس هم در 2 دوره 180 ساعته و 240 ساعته در اصفهان شرکت کردم و ارتقا گرفتم. در سال 1331 هم با یکی از همکارانم به نام آقای طاهری ازدواج کردم.

کسی با درس خواندن شما به عنوان یک دختر مخالف نبود؟

نه، من در یک خانواده فرهنگی به دنیا آمدم. پدرم محضردار بود و دو تا از دایی هایم معلم بودند. پدر و مادرم مرا خیلی دوست داشتند و اصلا با درس خواندنم مخالف نبودند.

اولین جایی که شروع به تدریس کردید کجا بود؟

دنباله جوی گاردر ،کوچه بسته، منزل حاج ابراهیم سرتیپی بود که بعدها رونق پیدا کرد و به "مدرسه پروین" تغییر نام داد. در مدارس عفت و ناموس هم تدریس کرده ام.

چه مقطعی؟

آموزگار دبستان بودم.

 

چه تعداد دانش آموز داشتید؟

آن زمان 30-20 دانش آموز داشتم. البته سن هایشان متفاوت و اغلب بالا بود مثلا 10 ساله، 12 ساله و حتی 15 ساله.

و ساعت کاری مدرسه؟

از 7 صبح بود تا  12 ظهر . به محضی که مدرسه تعطیل می شد بچه ها باید به خانه می رفتند و اینطور نبود که به خانه رفتنشان دیر و زود شود.

چه کتاب هایی درس می دادید؟

فقط ریاضی و فارسی و قرآن. البته در کنار آن هنرهایی مثل قلاب بافی و گلدوزی و خیاطی هم تدریس می شد.

مضمون کتاب ها یادتان مانده است؟

داستان های کلیله و دمنه و گلستان سعدی بود و  بعدها علم الاشیا جای علوم را گرفت.

کادر دفتری هم داشتید؟

من هم آموزگار بودم، هم مدیر و هم ناظم. فقط یک مستخدم داشتم که خانمی به اسم سلطنت بود.

در کلاس درس چه امکاناتی داشتید؟

یک تخته سیاه و گچ و میزهای چوبی. البته هر وقت درخواستی از اداره فرهنگ می کردیم فوری اجابت می کردند.

اداره فرهنگ ؟!

بله، آن زمان اداره آموزش و پرورش، فرهنگ نام داشت. جای آن هم در کوچه درب محکمه بود، خانه آقای لقمانی. رییس آن هم اگر درست بگویم حاج آقا محمدی بود بعد مسوولانی از اصفهان آمدند.

وضعیت کلاس هایتان چطور بود؟

کلاس ها خوب بود، نور خوبی داشت و چون بیشتر در خانه افراد سرشناس و سرمایه دار برگزار می شد، حیاط های بزرگی داشت و باصفا بود. بچه ها زنگ های تفریح در حیاط بازی های محلی می کردند مثل بازی با توپ و هفت سنگ و طناب بازی و ...

لباس فرم هم داشتید؟

من همیشه با لباس معمولی بلوز دامن و روسری و گاهی چادر رنگی می رفتم اما بچه ها فرم سرمه ای و جوراب سفید داشتند و کفش سرمه ای. روی یقه هایشان هم یقه گرد توری یا پلاستیکی سفید بود که زود به زود باید می شستند. چون آن زمان بچه ها دیر به دیر حمام می کردند.

چرا آن زمان بیشتر دخترها از با سواد شدن محروم می ماندند؟

یکی از علت های مهمش این بود که معلمان مدارس مرد بودند و دیگر اینکه دخترها را در سن پایین شوهر می دادند و همین که در مکتب یا اصطلاحا کار سواد خواندن و نوشتن یاد می گرفتند برایشان بس بود. دوران آموزگاری من هم فقط خانواده های سرشناس و مرفه دخترهایشان را به مدرسه می آوردند. بعد کم کم دیگران هم تشویق شدند چون تمام هزینه به دست آموزش و پرورش بود حتی بچه ها تغذیه رایگان داشتند.

برنامه های صبحگاهی تان چه بود؟

سرود صبحگاهی ما ای ایران ای مرز پرگهر بود. دانش آموزان باید سر صف حتما یک آیه از سوره ملک را حفظ می کردند تا همه سوره را از بر بشوند.

حقوق معلمی تان چقدر بود ؟

اولین حقوقم را به یاد ندارم و فیش های حقوقی اولم را هم ندارم ولی با حقوق 1100تومان با پایه 7 آموزگاری و گروه 13 در سال 52  بعد از 24 ساعت سابقه تدریس بازنشست شدم.

تفاوت نسل قدیم و حالا را در چه می بینید؟

در انضباط و تربیت خانوادگی، بچه ها از این نظر  خیلی فرق کرده اند. آن زمان اینقدر دانش آموز محوری نبود و بچه ها به معلم احترام می گذاشتند.

گفت و گو با یکی از اولین دانش آموزان دختر خمینی شهری:

هر که سرمایه از ادب دارد...

 

اسمتان.

سیده صدیقه طاهری.

 

شما ظاهرا از اولین دخترانی بودید که به مدرسه رفتید.

بله در شش سالگی.

 

معلم های شما چه کسانی بودند و چه درس هایی می خواندید؟

یک معلم داشتیم به نام خانم شریفی و دو تا کتاب علم الاشیا که شامل فارسی، جغرافی و تاریخ بود و تعلیمات دینی و قرآن.

 

از حال و هوای مدرسه های آن زمان برایمان بگویید.

صبح ها با لباس فرم به مدرسه که دنبال جوی گاردر در کوچه بسته بود می رفتیم، خودمان درب مدرسه را باز می کردیم، برنامه صبحگاهی مان سرود و قرآن بود، شنبه ها ناخن ها و موهایمان را می دیدند، آن زمان ها شپش فراوان بود و افراد مبتلا به محل فعلی بیمارستان اشرفی معرفی می شدند.

 

بازی هایتان؟

طناب بازی، قایم موشک، گاوِ منی.

از خاطرات آن دوران چه چیزی بیشتر در ذهنتان مانده است؟

یکی اینکه تنقلات ما نخودچی و کشمش بود و نان و پنیر . اگر  یک روز همکلاسی ها تغذیه نداشتند مثلا نان را با کف دست اندازه می گرفتیم و به او قرض می دادیم و دوم اینکه سرمشق های آن زمان هنوز در ذهن من مانده آنقدر که چند تایی از آن ها را در زندگی به کار برده ام:

هر که سرمایه از ادب دارد...

بدکار عاقبت رسوا خواهد شد...

سخاوت درختی است اندر بهشت...


[ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 2:57 عصر ] [ raoof nasiry ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 822186

جدول لیگ برتر ایران